می روم ... چون همه خواهند رفت ....

سلام ....
اینم حرف اخری که می خواستم بگم ...

به نام او که همیشه با من است ... به نام خدا

 

دل به داغ بی کسی دچار شد نیامدی

چشم ماه و آفتاب تار شد نیامدی

سنگ های سرزمین من در انتظار تو

زیر سم اسب ها غبار شد نیامدی

ای بلندتر زکاش و دورتر زکاشکی

روزهای رفته بیشمار شد نیامدی

چون عصای موریانه خورده دست های من

زیر بار درد تار و مار شد نیامدی

عمر انتظار ما حکایت ظهور تو

قصه بلند روزگار شد نیامدی

( این شعری هست که من خیلی دوسش دارم و همیشه می خونمش ، هر وقت دلم بگیره ... )

 

بخدا بار اولم بود که با مریم دوست می شدم ...

خیلی دوستش داشتم ، نه بخاطر خودم ؛ بلکه تنها و تنها برای خودش ...

تا حالا هیچ کس برای من مثل مریم دوست داشتنی نبود ...

فکر می کردم که من اولین کسی باشم که با او قطع رابطه خواهم کرد ولی هرگز باور نمی کردم که مریم با ان دل پاک و بی ریایش کنار برود .... اما برخلاف باورهای بیهوده من این بار او رفت ...

خواسته یا نا خواسته ....

و من باز با خدای خودم تنها شدم ...

و تا ابد تنها خواهم ماند ....برای همیشه ...

دیگر دل من هرگز حاضر نخواهد شد تا با هیچ کس غیر از خدا پیمان دوستی ببندد ؛ پیمان برادری !

دیگر نمی خواهم کسی را غیر از خدا دوست داشته باشم تا به او وابسته شوم و بعد جدایی از او برایم سخت باشد ...

دیگر کسی را در خلوت سکوت خود راه نخواهم داد تا آرامش دل آرامم را به طوفانی در دلم تبدیل کند ...

دیگر برادرکسی نخواهم شد ....

دیگر دلم تا ابد برای خدا خواهد ماند ...

دیگر جز به آرامش به هیچ چیز دیگرفکر نخواهم کرد...

حالا می فهمم که چرا انهایی که با خدا دوست نشده اند ، چرا لذت صحبت کردن با خدا را نمی فهمند و نمی دانند که یک لحظه جدایی از او چقدر سخت و طاقت فرساست ...

ولی باید باور کرد ...

باور کرد که دیگر من هم از همه جدا شدم و تنها به امید مهربان خالقم ؛ خدای مهربان ، زندگی خواهم کرد ...

دیگر جز خدا کسی را در دلم راه نخواهم داد حتی برای لحظه ای ، مگر اینکه خدا او را بخواهد ....

نوشتن برایم در این لحظات خیلی سخت و طاقت فرساست ...

نمی دانم اگر خدا اشک را به من نمی داد چگونه می توانستم  این لحظات سخت و دشوار که لحظه لحظه آن به پهنای سالیانی دراز است را تحمل کنم ....

چقدر این لحظات برمن سخت می گذرند ،

کاش آن روز با مریم صحبت نمی کردم ،

کاش نمی یافتمش،

کاش همان روز اول می رفت،

کاش خداحافظی می کرد و می رفت،

کاش می گفت : هرگز دوستت ندارم ...

کاش می گفت که همه حرفهایی که زدم جز حرف چیزی نبودند ،

ای کاش حرفی می زد و می رفت،

و هزاران ای کاش دیگر ...

آری مریم عزیز ، تو رفتی ....

و حالا دلم مانده ... تنهای تنها ...

دیگر نمی خواهم کسی را دوست بدارم ... هیچ کس ،

دیگر نمی خواهم عاشق کسی شوم ،

دیگر عشق در وجودم مرد ....

و این آخرین کلماتی است که برای دلم می نویسم ؛ برای مریم ...

هر جا بودی برای من دعا کن ، دعا کن تا ....

این جملات آخر سخت در ذهنم نقش می بندند ،

ولی از طرف یک داداش بد که خیلی دلش بی قراره تنها یک جمله را در ذهن خودت یا بهتر در دلتون به یادگار داشته باشید :

الا بذکر الله تطمئن القلوب { همانا به یاد خداست که دلها آرام می گیرند }

و این بار بخاطر همه اذیت و آزاری که از دست من کشیدی ،

بخاطر همه سختی هایی که کشیدی ،

بخاطر همه رنج هایی که تحمل کردی،

از مریم عزیزم معذرت می خواهم ،

بهترین ها رو برای مریم گلم آرزو می کنم ؛

و از خدا می خوام که توی زندگی موفق باشه ؛

و هرچی رو که به صلاح اونه براش مقدر کنه ....

خیلی گفتن این دو جمله برام سخته ولی می گم :

دوستت دارم ،

خداحافظ ...

اگر کاری با داداشتون داشتید این امیل من هستش:

umsa3030@yahoo.com

 

اگر هم خواستید چت کنید یا پیام off برام بذارید باز هم ایدی من توی چت همینه :

umsa3030

 

 

 

 

 

 

 

دوستت دارم خدا ...

سلام ...


فقط می خواهم بگویم خدای مهربانم ؛ همدم دل تنخایم دوستت دارم
به و سعت دل خودم ؛ به وسعت دل خودت ...
دستم را و مهمتر دلم را ؛ رها مکن...

بنام خداوند بخشنده مهربان

کسانی که دین خود را سرگرمی و بازی پنداشته اند و زندگی دنیا آنها را فریفت ، پس همانگونه که آنان دیدار امروز خود در قیامت را از یاد بردند و آیات ما را انکار می کردند ، ما هم امروز آنان را از یاد می بریم ....

(اعراف / 51)

عده ای از دوستان مذهبی با دیدن جمله « ای کاش خدا می مرد » در دانشگاه گفتند : خدایی که خیلی ها می پرستند ولی در زندگی موثر نیست ، مرده است و باید تنها به خدای حیّ اعتقاد داشت . احتمالا این جمله از عبارت معروف نیچه « خدا مرده است » گرفته شده که ا
شاره به فراموشی خدا در غرب دارد . اما بد نیست حرف خدا را هم در این زمینه بدانیم :


۱-
البته اینکه خدا مرده است اشتباه است چون خداوند همیشه زنده است ..

{ لا اله الا هو الحی القیوم ... بقره / 55}

2- عبارت بهتر از خدا مرده است ، عبارت - خدا فراموشی استکه در سوره های توبه/67 و حشر/19 بیان شده است .

{نسوا الله ... خداوند را فراموش کرده اند .... توبه /67 و حشر/19}

3- چقدر بده که ماها خدا رو فراموش کنیم ؛ می دونید چرا ؟ چون اولاً خدا هم اون رو فراموش می کنه ...

{ فنسیهم ... پس خداوند نیز فراموششان کرد .... توبه / 67}

ومنظور از فراموشی خداوند چیزی جز رها کردن انسان در دنیا و آخرت به حال خودش نیست ... درست مثل توپی که در دنیای به این بزرگی رها شده باشد و هرکس آن را به طرفی پرتاب میکند ... بازیچه دست این و آن است تا اینکه از بین برود ...

4- تازه بعد از اینکه خدا اونها رو فراموش می کنه دچار خودفراموشی می شوند ..

{ فأنساهم انفسهم .... پس خودشان را نیز فراموش خواهند کرد .... حشر / 19 }